بوی دی ماه میاد بودی سی سالگی بوی فصل جدید زندگی 

بوی بیخیال تر شدن ارزوی جذاب  نداشتن منتظر اومدن کسی بودن 

اینکه حال خوبتو وابسته کسی نکن منتظر نباش کسی بیاد و حالتو خوب کنه 

بوی اعتراض نکردن به بلاهایی که سر جوونیمو خودم اوردم 

بوی غریبگی با عشق با دوست داشتن 

بچه بودم فک میکردم سی ساله ها چقدر بزرگن ولی الان که خودم کمتر از یه ماه دیگه میشم سی ساله میبینم سی ساله ها بزرگ نیستن فقط بیخیال ترن 

چقدر رویا داشتم که سی سالگیم چه شکلیه کنار کیم چندتا بچه دارم چقدر درس خوندم سر چه کاریم 

ولی هیچکدوم ازونا نشد 

کم کم سی سالگی داره میاد . کم کم باید عوض شم باید محکم باشم باید باورامو تغییر بدم 

 


دلم میخواست تو ده سالگی این دیوونگی 

ادرس وبلاگو بذارم اون وبلاگ شاید بیای بخونی چها برمن گذشت تو این سی و نه ماه 

ولی دیدم اصلا کار درستی نیست که چی مثلا 

وقتی بودی درد و دلتنگی منو ندیدی التماسامو ندیدی خواهشامو ندیدی شکستن غرورمو ندیدی ایا الان مهمه برات نه اصلا 

تو حتی ادرس اون بلاگم فراموش کردی 

منو فراموش کردی 

چرا من باید فک کنم که زجر کشیدن من تو نبودت واسه تو مهمه 

تو نخواستی راهی رو که باهم شروع کردیم تمومش کنی 

رفیق نیمه راه من


دیگه حس میکنم عمیقا به درجه پذیرش این مرحله از زندگیم رسیدم و بی تفاوت شدم به تمام دردایی که کشیدم چار سال طول کشید چار سال زجر کشیدم گریه کردم درد کشیدم و الان حس میکنم دیگه کنار اومدم با هرچی شد و رد شدم از هر چی بود و میخواست بشه چار سال زجر کشیدم از یه خط نوشتش تو چت که بهم گفت من اصلا شهر شما نیومدم چار سال اتیش زد منو این انکار چار سال اتیش گرفتم هر لحظه و هیچکاری نتونستم کنم جز اشک ریختن و سوختن که حتی دیدن منو انکار کرد که اعتماد نداشت بهم و ترسید
وقتی صداش میکردم تو اس ام اس اون اولا یعنی تیر سال نود بهم میگفت جوونم گل یاسم جوونم تمام احساسم جوونم زندگیم چقدر خودمو لوس میکردمو و هی باز صداش میزدم تا بیشتر کلمه جونمو بشنوم ازش چقدر حالم خوب بود کنارش چقدر باور داشتم همه چیزو وقتی بوسم میکرد تو اس و دوتایی مون لحظه شماری میکردیم واسه رسیدن بهم چقدر قشنگ بود زندگی ولی هر چی خوبه زود تمام میشه . کاش اون ادم خوبه قصه ها مال من بود کاش زمان تو اون سالا متوقف میشد و دلخوشی های کوچیکمو ازم نمیگرفت
این روزا قطعا چقدر بهم سخت میگذشته چهار سال پیش دائم با خودم میگفتم حتما زن داره حتما بچه دارع حتما یکی تو زندگیشه که انقدر ای اهمیتم براش که سه ماه اومده یه بار نخواست حرف بزنیم یبار حس خاصی بهم نداشت فقط تهدیدم میکرد اگه تا اول اذر فلان کارو نکنی میرم قسم هم خورد چقدر من دلتنگ بودم و امید داشتم همه چی درست بشه از طرفی چقدر با بی محلی هایی بهم میداد حس اضافی بودن داشتم کنارش یبار بهش گفتم تو دلت برام تنگ نمیشه یه چند روز بعد سین زد و کلا جواب نداد چقدر
دیشب انقدر فکر و خیال اومد تو ذهنم انقدر گریه کردم که سر درد شدید شدم حس میکردم یه چیزی تو سرم ت میخوره سر درد وحشتناک سریع استامینوفن کدیین خوردمو خوابیدم وسط شب بیدار شدم بدنم داغ بود خیس عرق داشتم میمردم از حالت تهوع رفتم دستشویی که بالا بیارم تنم شد یخ داشتم میلرزیدم اوردم اورد مامان هرچی اصراررکرد بریم بیمارستان نرفتم چون میدونستم فشار عصبی و چه بلایی سر خودم اوردم اومدم باز کدیین خوردم خوابیدم الان بهترم حس میکنم قفسه سینم درد میکنه از شهریور بدم
ترجیح میدم تنها باشم نخواه شبیه باقی آدما شم … ♪ خودم خواستم آلودت شم خودت خواستی من نباشم ♩♩ تنها موندم تا همیشه تا همیشه هیشکی واسم تو نمیشه … ♪ دیگه قلبمو به هیشکی نمیدم تنها مث غریبه ها میرم ♩♩ احساسمو سوزوندی تو بی رحم … … ♪ واسه قلب تو کافی نبودم غم دنیا نشسته تو وجودم ♩ من دیوونه عاشق تو بودم … ♪ تنها موندم ولی هیچ شکایتی از تو ندارم من ♩♩ فصل پاییز بی بهارم من اونی که دوس دارم ندارم من تنها موندم ولی هیچ شکایتی از تو ندارم من ♩♩ فصل پاییز بی بهارم
معني كلمه ی قوی رو فقط کسايی با تمام وجودشون درک میکنن که با وجود ضربه هايی که تو زندگیشون خوردن، رنج هايی که به تنهايی به دوش کشیدن، درد هايی که تو سینه پنهون کردن، اشکايی که يواشكی ريختن، هزار بار به ته رسیدن، اما برای بار هزار و یکم بلند شدن و ادامه دادن! اینا اگه حتی هیچکی هم پشتتون نباشه خودشون دوباره از همونجا که زخم خوردن جوونه میزنن، سبز میشن، و ثمر میدن. درست مثل تو مثل من! یه روزی همه قراره ترکت کنن؛ حالا به هر شکلی، هرکسی تایم خودشو داره،

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

وبلاگ رزبلاگ تهران رام برای دانلود رام گوشی آموزش عکاسی natado ایران خاص شهدای دانش آموز میانه 09039005830 کیت صنعتی فلزیاب ثمین calliekycv85 homepage